شخص یک روز کل در شهر را با عکس دختران جوان سکسی عوضی جدید خود گذراند ، اما هرگز فهمید که کجا او را لعنتی کند. او من را به دیدار دعوت كرد و او را با نامادری خود كه سعی كرد با آبجو آویزان شود ، معرفی كرد. مردی پیشنهاد داد كه دختر مقداری تراشه مصرف كند ، اما او به صراحت امتناع كرد. ناگهان پسر تماس گرفت و او مجبور شد چند دقیقه بیرون برود. او از پدر خواست كه دختر را سرگرم كند و فرد بلافاصله تصميم گرفت كه روزهاي قديم را تكان دهد. او به او اطمینان داد كه كنجكاو است ، او پیراهن خود را برداشته و شروع به مکیدن نوك پستان های خود با زبان ، سوراخ او از طریق انگشتانش كرده است. زانو زد و زانو زد و وقتی از خواب بلند شد ، دختر به پیرمرد سینه زد. صندلی خود را روی نیمکت گم کرد و رو به کشاورز که صورتش را ندید ، رو کرد و بلافاصله شروع به حرکت سریع به سینه کرد. چرخید و سینه را فشار داد. او به او یک دروغ لعنتی داد و او در جمع مردم به پایان رسید.