با عبور از مرزها به طور غیرقانونی ، یک جوان لاتین از مرزبانان عصبانی شد و سعی کرد مادر خود را از آنها بازگرداند و آنها دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. این او را مجبور به دستبند زدن و گفتگو جداگانه در مورد رفتار او کرد. کاپیتان او را به داخل ماشین خود کشید ، لباس هایش را سلب کرد ، در معرض سرطان قرار گرفت و مانند یک عوضی اشک ریخت. در ابتدا ، پسر واقعاً به فکر مجازات کردن او بود ، اما وقتی بزرگ و سبزه شروع به ناله و لرزش نان کردند ، فهمید که این دختر خوب است. او از او خواست که جلوی این کار را نگیرد ، و ارتش شروع به وارد کردن یک عضو سریعتر به سوراخ او کرد. من به یک طرف به او تجاوز کردم ، او را به دخترکون لخت پشت خود چرخانده و روی صورتش تقدیر کردم. اما این قسمت شیرین گفتگو را به پایان رساند و او مجدداً دستبند و زندانی شد.