عوضی بالغ با دوست پسر همسایه اش را در شورت ملاقات کرد و به آینه رفت و لب هایش را ساخت. او در گوشه ای از رختخوابش نشسته بود و شورت هایش را در می آورد و انگشتانش را در دهانش پاک می کند ، بیدمشک را بالا می برد و به آرامی پرواز کلیتوریس می کند. او چاچول را شنید ، آن را روی سر گذاشت ، پاهای او را دور کمر گرفت و به او گفت که عجله نکنید. پاهای خود را روی شانه های عکس های سکسی دختر ها خود گذاشت و با گلایه گفت ، چقدر خوب است. سینه بند را بلند کرد و برهنه از بالا خزید. او سرطانی شد و مردی از قسمت عقب لیس زد و در یک لحظه به شکم افتاد.