فرزند قلدر از حالت پیاده روی در حالت بدی برگشت و تصمیم گرفت مادر خود را بازیابی کند. پاهایش را پهن کرد و خودش را در سوراخ پوشاند. او لباس های تنگ خود را پاره کرد ، آن را با سرطان خود روی میز گذاشت ، آن را به آرامی داخل کویل ها کشید و شمشیر چرمی خود را عکس های سکسی دختر ها درون گربه او گذاشت. داوالكا این نگرش پسرش را خیلی دوست داشت و از او خواست كه بی رحمانه رفتار كند. برای اینکه اسمیر اسپرم نشود ، وی شیدایی انجام داد و تمام اسپرمها را در قطره جذب کرد. اما او قصد نداشت از صحبت کردن در این باره دست بکشد و می خواست خواهر رضا را خلاص کند. او به كلفتش آمد ، كنجیلوس را فشار داد و آن را بین پاهایش كاشت. دستانش را به هم گره زد و فاغه می خواست سرطان در دهانش جمع شود.