پدر عصبانی شروع به گفتگو كرد كه آنقدر بد بود كه سیگار را برای دخترش پیدا كرد. او می خواست با یک سرگرمی دلپذیر دختر خود را تحت تأثیر قرار دهد و یک سیگار را به آنها سیگار بکشد. او به او اجازه داد تا خروس خود را لمس کند ، شلوارک را بلند کند و خروس بزرگش را خورد. بگذار پدر هم بزنید ، و زیبایی از کنار او دراز بکشد ، و بگذارید که در کنارش باشد. او از بالا پرید و به پدرش کمک کرد تا سرطان را کامل کند. ساکت ، او به کنار دود کنار استخر رفت. اما پدر نگاه کرد ، و در حال حاضر شروع به مجازات اسبی در هوای تازه کرد. او به جای سوراخ دانلودکوس وکیر شدن در رختخوابش ، در چهره شخص پایان یافت.